۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱ - خطاب به امیر نظام

مقرب الخاقان محمدخان امیرنظام بداند که: مسطورات او مصحوب محمد صالح بیک چاپار رسید و از گزارش کردستانات اطلاع حاصل شد. حسن تدبیر آن عالیجاه وضرب شمشیر سرتیپ بر عالمی آشکار گردید و مجال انکار نماند. اما قطع ید، بل که حلقوم میر وقتی خواهد شد که ان شاءالله تعالی، کوی بدست آید یا رواندوز مفتوح شود و شک نداریم که هرگاه محمدخان سرتیپ را بهمان حالت در کردستانات بگذاریم وسرباز افشار را احضار رکاب نکنیم، این دو مطلب مع شیئی زاید بعمل خواهد آمد. اما همانا فرض تر زاین کار داریم.
خراسان را بحمدالله طوری از خودسر و سرکش پرداخته ایم که دشمن و بدخواه زبان انکار ندارد، چه جای دوست و نیکخواه. والحسن ما شهدت بالضراب. اگر هرات و مرو را بهمین حال بگذاریم و بیاییم مثل عمارتی است در نهایت خوبی و مرغوبی ساخته و آراسته که دو در، از دو طرف داشته باشد و هر که هرچه خواهد در آن بکند، آن عالیجاه پنج فوج تمام سرباز آزموده قدیمی در ولایت دارد، زیاده از یک فوج هم جدید در تبریز و قراجه داغ گرفته است، سواره کرد و ترک هم بقدر کفاف دارد و هیچ جا جز سمت کردستان آلودگی و احتیاط ندارد، خلاف ما که جز اوزبک و افغان، هزاره و ترکمان هزار درد بی درمان دیگر هم داریم که نوشتنی نیست.
فرزندی خسرو میرزا چون بسیار عجله در کارها داشت دانسته فرستادیم که ان شاءالله تعالی تا اوایل جوزا سه هزار تفنگ دار سرباز بعد از وضع اصناف والاغچی و شمشیردار و هزار سوار ه آن عالیجاه اعتماد کند تیپ خودمان باشند ان شاءالله تعالی بما برسد، حالا وضع غریبی شده که آن عالیجاه با ایلچی روس بطارم باید بیاید و خسرو میرزا به تبریز می رود و سرباز افشار درجولکای حریر است. نمیدانم این کار چگونه صورت پذیر است؟
حکایت چهارصد هزار تومان باقی آذربایجان که آن عالیجاه این قدر شرح وبسط داده بود ربط به آن عالیجاه نداشت، بل یکی از سخنان بود که میرزاهای خارج از دفتر برای عزل میرزا احمد از صاحب توجیهی میگفتند و عاقبت از سخنان دشمنان هیچ آسیب باو نرسید، هر چه رسید از یک دوست او بود.
آقا محمد حسن که دوستی پول چشم و گوش او را کور و کر کرده، با وجودی که بیگانه و خویش از پس و پیشش نگرانند برات صیغه تحویل صادر میکند و از شهر تبریز پول میگیرد.
فرزندی فریدون میرزا شفاعت میرزا علی فراهانی را در این وقت کرده است و جواب او این است که هر وقت محاسبه آقا محمدحسن را بپاکی و راستی نوشت و همان عیوب که تا به میرزا احمد محول بود عرض میکرد و تا بخودش محول کردیم مهر کردند و دهانش دوختند، آشکار و نمایان گفت آن وقت از سیئات آن کاغذ که به آقا محمدحسن نوشته بود و بدست افتاد میگذریم و حق این است که تحقیق و تنقیح محاسبه آقا محمد حسن کار امثال میرزا احمد نیست، کار میرزا محمدعلی است وسر رشته آن اوقات را هیچکدام از میرزاها مثل او ندارد و این خدمت را حکما بکفاره آن کاغذ باید بکند تا اعراض و انکار ما بقبول و التفات مبدل گردد.
ان الحسنات یذهبن اسیات کذالک. چون مقرب آن حضرت میرزا تقی سر رشته معاملات سنواتی ما و انگلیسها را دارد لاغیر، چنین میدانیم که هرچه در ایام عطلت و بیکاری بمطالعه دفاتر سالفه تحصیل علم کرده باشد حالا وقت آن است که در عمل آرد، چرا که نیت بی فعل و علم بی عمل از قبیل مضاربه بی سود و درخت بی ثمر است. العلم یهتف بالعمل والا؟ فارتحل.
آن عالیجاه عرض کرده بود که برای طلب کمل، فکری بفرمائیم، خود انصاف بده در خراسان که جز قحط و غلا و برف و سرما و جنگ و دعوا هیچ بهم نمیرسد، در آذربایجان اگر چیزی داریم خودت از ما آگاه تری. بلی، راهی که حالا بخاطر می رسد همین است که از یک طرف آصف الدوله و ملک الکتاب مسطورات را بکمل رسانند ومهلت خواهند که خسرو میرزا راه افتد و از یک طرف آن عالیجاه بعالیجاه میرزا تقی و میرزا محمدعلی تشویق و ترغیب نماید که از امثال این دو حساب چیزها بفضل خدا در آرند.
عالیجاه میرزا اسمعیل و میرزا احمد هم محاسبات توشقان ئیل و لوی ئیل را پس بدهند، البته بی باقی نخواهد بود.
دیگر هر وقت خسرو میرزا را با سپاه ان شاءالله فرستادی هرات را گرفتیم ایراد آن عالیجاه در امثال این قروض اشکال ندارد.
در باب ظل السلطان و معتمدالدوله مکرر فرموده ایم که سه هزار تومان قرض الحسنه را اگر ندادی البته البته بده. اما بیست هزار مال شاه است، به معتمدالدوله ربط ندارد. بخودش هم پیغام دادیم که مطالبه نکند. فرزندی طهماسب مرزا هم از گفتگوی او مستحضر است، احتمال دارد خواهم در آستانه همایون ملاقات کنی، خوا حرف بزنی لاشک بهتر و خوب تر می گذرانی. اسمعیل، آدم ظل السلطان هم هر چه حساب کهنه در خلخال دارد بایدپاک شود و ان شاءالله تعالی طوری برگردد که آه و ناله ظل السلطان از دارالخلافه تا این جا نرسد، اما از نو هیچ نباید داد، هرچه بدهیم از همدان و یزد ان شاءالله خواهیم داد. سیصد خروار غله که آصف الدوله نوشته ربط بدیوان ندارد. قائم مقام از تیولات گرمرود تعارفی کرده است، شاید آصف الدوله در باب حمل و نقل آن بدارخلافه خواهشی از آن عالیجاه کرده باشد، وجهی که باولاد مرحوم محمدخان ایروانی داده اید اگر همان است که از گروس برقرار بود، آن عالیجاه دانسته باشد که ما بعد از خواهش ها و توسط های خازن الدوله نصف مستمری حسینعلی خان را در وجه ورثه او برقرار کردیم و اگر از خوی است چنان در نظر داریم که جز آسیا و معاش جزئی به همشیره امیر اصلان خان نبود. بلی، برات انعامی شاید درکرمان و اصفهان بسایر اولاد محمدخان داده باشیم، این تفصیل را باین جهت مرقوم داشتیم که مکرر نشود، مثل مواجب سلیم بیک قبه که جزء مواجب سلطان احمد خانه است و او در همدان است و سلیم بیک در سراب جداگانه گرفته، در حقیقت خرجی مکرر شده. از میرزا حسین قزوینی مواخذه باید نمود.
در باب شقاقی که آقاجانی خانه بگرمرود تعیین شده و میرزا فتاح را در تبریز نگاهداشته و توشمالان را استقلال داده از جهانگیر خان عرض رضامندی نموده، بسیار بسیار خورسند و مشعوف شدیم و از این قرار بحمدالله کار بلوکات وایلات نقص و عیبی ندارد.
اما میرزا فتاح نوکر کارآمدی است؛ بیکار بودن او معنی ندارد. اینجا برای ما چند نفر امثال او و امامعلی سلطان و حاتم خان که عامل و رعیت دار و کسب و زراعت کرده؛ نفع و ضرر رعیتی و حاکمی را خوب فهمیده باشند، ضرور داریم. حالا که حاجی امامعلی در کار است و حاتم خان عذر لنگ دارد، میرزا فتاح را بی استخاره و استشاره روانه حضور کن، اما نه چنانکه بعد از چند سال عاملی کل شقاقی روز اول ورود رفعه تقاضای او برسد و روز دویم دواب در بهای علوفه و ملبوس در ازای ماکول و فوطه و قطیفه را بپول حمام برندارند؛ روز سیم عریان و جوعان. رضیت منالغنیمه بالایاب بگوید، خراسانی است که همه دیده اند. مشهد مقدس رضوی سلام الله علی راقدها یضرب الیه اکبادالابال، هر که میآید اگر چیزی دارد که بدهد چه بهتر و اگر خواهد آن بگیرد چنان برمی گردد که سلیمان پاشای دنبلی دو سه نفر دنبلی دو سه نفر دنبال انداخته باین هوس اورده بود، آخر بهزار ماجرا طوری کردیم تا طهران برسند و عجب تر از فرزند خودمان بهرام میرزا نمی شود ه خفافا و ثقالا نفرت کرد و بخفی حنین رجعت تا سایر آیندگان دستورالعمل گیرند.
تحریرا فی شهر شوال سنه ۱۲۴۸
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰ - نامة ای است که قائم مقام به محمدخان امیرنظام با احتشان از خراسان نوشته است
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲ - نامه ای از ولیعهد به امیر نظام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.