۱۹۴ بار خوانده شده

دیباچه سیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لمن یقصر اللسان عن حمده
والصلواه علی عبده الرسول من عنده

و علی وصی النبی و ولی عهده
و الساده من ولده القاده من بعده
اما بعد: بر ضمیر منبر ارباب یقین پوشیده و پنهان نیست و در کتب اخبار و سیر مذکور و مضبوط است و رسایل ارباب فضایل شاهد و مشهود که بعد از غروب آفتاب رسالت، آرای علمای امت در مسئله امامت مختلف شد و ترجیح عقاید نصب و خفض مقصور ضمایر و مقصود خواطر گشت و تا حال که یک هزار و دویست و سی و دو است کمتر اتفاق افتاده که خصمی از اهل شقاق را در باب نبوت حضرت خاتم الانبیاء علیه آلاف التحیه و الثناء مجال انکاری و زبان گفتاری باشد و دراین باب بایراد جوابی وتالیف کتابی حاجت افتد.
لهذا هر یک از علمای راشدین و حکمای متقدمین که فصلی در علم دین نگاشته اند و متون صحایف بفنون ظرایف مشحون داشته، در تحقیق این مسئله طریق ایجاز و اقتصار پیش گرفته، روشنی روز و تابش مهر جهان افروز را که خود روشن تر از هر دلیل وموجب ایضاح هر سبیل است محتاج بدلیل اظهر و ایضاحی دیگر ندانسته اند و شاید در آن عهد و زمان عیار طبایع و افهام و بازار علوم و آداب بدین حد فاسد و کاسد نبوده که مدعیان ذوق سلیم را فرق مابین کتاب خالق وکلام خلایق ممکن و مقدور نباشد ومعجز مبین در مصحف متین به برهان شهود شاهد و مشهود نبینند و لکن در این عهد و ایام بمرور شهور اعوام رسوم علوم واسباب آداب بکلی مهمل و مندرس مانده و فهم مدرک با وهم مهلک مشتبه وملتبس شده، علم معانی را دور جوانی گذشته است و فن بدیع را فصل ربیع منقضی گشته. نه از رسم بیان اسمی در میان است، نه از قواعد حکمت و کلام حرفی در زبان. چهره فصاحت هر قدر جلوه صباحت کند موقع قبولی نخواهد یافت و شاهد عبارت هر چند حلیه بلاغت پوشد مورد التفاتی نخواهد گشت و جائی که ذوق طبایع مردم زمانه از درک صنایع ظاهر بقاصر آید، ظاهر است که در فهم معجزات تنزیل و کشف بواطن تفسیر تاویل چگونه خواهد بود و هر که لطف عبارت نداند حسن اشارت چه داند؟
پس در شرح دلایل معجزات و اثبات نبوت سید کاینات صلی الله علیه و آله مزید نبیین و تفصیلی ضرور است که هم کاشف استار حقایق و اسرار باشد و هم نزدیک بفهم مردم روزگار، تا صورت استقامت این طریقت بر وجه حقیقت بر مرآت ضمیر عارف و عامی در بادی نظر ظاهر و جلوه گر گردد و هیچ کس را از مسلمان و کافر و مصدق و منکر، بیم خطره وشبهتی و راه دعوی و حجتی نماند. حق جل و علا حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله را از سایر پیغمبران بایتان معجزه باقیه مخصوصه ممتاز کرده و مصحف پاک را در عالم خاک چون شمع در جمع و مهر بر سپهر بطرزی لامع و ساطع نموده که پرتو نور و جلوه ظهور آن در دیده هیچ ناظر و صفحه هیچ خاطر پوشیده و پنهان نمیتواند بود و تا آخر این عهد وزمان این معجزه مبین در ساحت زمین خواهد ماند و بر خلق جهان اتمام حجت و ایضاح محجت خواهد کرد و این نکتة مقرر است که اگر دیده اعمی چهره بیضا نبیند یا سمع اصم سجع نغم نیابد یا مشام مزکوم از عرف مشموم محروم ماند؛ نه از نقص نور شمس و آهنگ چنگ و نافه مشک است، بل بواسطه علتی در آلات حواس و قوی است که موجب حرمان گردد و چاره و درمان خواهد. ولی از گردش های زمانه دور نیست که بالمثل ضریری عدیم البصر بر انکار شمس و قمر حجت کند و بوهم گمراه خویش طریق جدل پیش گیرد و اباطیل چند که مایة تمسخر و ریشخند است در حضرت ناقدان بصیر و ناظران خبیر عرض دهد و بر اثبات وجود مهر و ماه گواه خواهد. چنان که در همین اوقات یک نفر پادری انگلیس هنری مارتن نام که با دین مبین اسلام حقدی تمام داشت بقصد مکر و دستان از ممالک انگلستان بدارالملک فارس نقل و تحویلی کرده چندی در صحبت علمای آن دیار بسر برد و اظهار میل بشریعت اسلام را بهانه ساخته، برسم استدعا و استفاده، زاهدی ساده را بر این داشت که شرحی بر اثبات نبوت خاصه مرقوم دارد و حقیقت طریقه اسلامیه را بر او مدلل و معلوم سازد تا در شعار ملت اسلام در آید و از باطل بحق گراید، زاهد مزبور نیز باقتضای زاهد التزام جهدی نموده دفتری پریشان از اخبار قدما و اقوال علما جمع کرد که حالی وصمت تفریق را آماده بود و خصم منافق کار خود را با مراددل موافق دیده، بیک بار پرده از روی کار برگرفت و بذل کید و کد در باب بحث و رد نموده و شرحی بر خلاف قاعده و ضابطه از اساطیر جدل و مغالطه پرداخت و در ممالک اسلام سایر و منتشر ساخت و هیچ یک از علماء اعلام ترهات او را در خور التفات و حرف ناصواب را قابل رد و جواب ندیده، صمت و سکوت را اصلح و انسب دانستند تا حقیقت این ماجرا بواسطه پیشکاران پیشگاه در پایه تخت خدیو فیروزبخت، خسرو دنیا و دین، شهریار زمان و زمین، آسمان عقل و عدل، آفتاب فضل و بذل، ابر نیسان بر و احسان سد طوفان کفر و کفران تاج و هاج شوکت و دولت، بحر مواج نعمت ونقمت، سایه رحمت و رافت اله شاهنشاه اسلام پناه فتحعلی شاه که تاابد تخت و بختش پاینده باد و عمر و ملکش فزاینده، معروض شد. غیرت دین‌داری و با همت شهریاری قرین گشته بر حسیب امر واشارت همایون، تکلیف تحقیق این مسئله بر کافه افاضل و زمره ارباب فضایل رفت و قرعه این فال بنام حکیم عهد و وحید عصر و دانای جهان و بینای نهان، استاد حکمت ربانی، ارشاد طاعت یزدانی تاج الحاج محمد رضای همدانی افتاد که هم منطق قول فصل بود و هم مجمع فرع و اصل و هم صارم بحث و جدل و هم عارف ملل و نحل. ولیت شعری بای نطق و لسان و ای بنان و بیان اخکی و اکتب نبذا و جزء امن کماله و خصاله و فضله و افضاله و هی مما لاتدرکها اللخط و لا یجمعها اللفظ و لاتدج فی العباره و لا تشرح بالاشاره تجل عن التمثیل و یزید علی التفصیل و لا ادری کیف اصنع واحتال فی هذه الحال الا انی افنع بقلیل عن قلیل و اقتدی بحکم ماقبل مالایدرک کله لایترک کله اقول عارفا فاحد نفسی معترفا به قصوری و عجزی انه عالم العلوم و سماءالنجوم و شمس الفلسفه و نفس المعرفه و معجزه الدهر و استاد الکل و منقبه الفضل و معراج العقل و منهاج العدل ومقیاس الفواید، انفاسه کالنفس اذا تصفت و القلب اذا تانس و الروح اذا تقدس و الصبح اذا تنفس. والاخلاق یحیکیها الصبح لو لایتبعه الروح والورد لو لا تخدشه الریاح و المسک لولا یعرضه السواد و الدر لولا یدرکه النفاد
والهمم کانها الژبحرالخضم والسیل العرم لبحر فی انقلابه والسیل فی اضطرابه و لشمایل کانها طلایع الشمس فی مطلع الفجر و مخایل البدر فی لیله القدر لولا برحت الشمس عن بیت الشرف و ععری البدر عن و سمه الکلف. والعمری لیس ماکتبت بالغا بوصف کنهه لایقا لعز وجهه بل هو ضرب من ضروب المثل و شان من شئون الکسل، اشبه صفاته بشیء ثم انزه ذاته عنه و ما زلت مترد دافی رائی، متحیرا فی امری، متقلبا بین التشبیه و التنزیه التجنیس و التقدیس.

لولا خشیت لقلت لیس کمثله
فی قدره الابداعع و الایجاد

کلا ولن تلقی عیون الدهر ما
لم فی الازال و الاباد
و هل یحری و یلق ان اقول البدر عبد من عباده، والشمس قدح من زناده، والمشتری مشتری لسعادته، والمریخ به ارادته، والزهره فی مجالسه، والرجل جذوه من مقابسه، والعطارد تلمیذ من تلامذته، مستعلی فی ملازمته، والسماء سمعه من سموه، والسماک اثر من علوه، والارض تربه من اقدامه، والریح هزه من احکامه، والنار شعله من حراره عتبه، والماء رشحه من غزاره طبعه، والخلد ریاض من رحمته، والنور بیاض من عزته، والعقل من اطوار تجرده، والروح من آثار تفقده، والقلب دار حفاظه، والنطق صب الفاظه، والعلم حاله من حالاته، والدین لازم من لوازم ذاته، کلا و یابی العقل ان یکون ما قلت حریا لشرح مدحه وافیا بوصف وصفه.
و کیف یحکی عن مشاهد القدس و معاهد الانس. مبتلی بمظالم النفس فی مظایق الحس و لم لا ملکت عنانی و سرحت بنانی و سعیت مع ضیق المجال فی الامرر المحال حتی هتکت عرض طبعی و اظهرت عقلی ففی کل ماقلت و کتبت و شرحت و اطنبت لم تیفق لی شیء احبه قریبا من شرح محامد اوصافه و مکارم اخلاقه و کلما طولت و فصلت ما کنت الاکمن لایعرف عیبنه عن رشده و یکشف سره بیده و یبالغ فی افضاح نفسه و ایضاح نقصه، اتوب الیک یا مولای مما تقصر عن مدایحک البیان

فان ترحم و تغفر لی فمالی و غیری بعد ما جاء الامان
و ان تک تاخذ العاصی فهذالسانی و البراعه و البیان
و من یهوی الوقوف والاطلاع بکمال فضل مولانا الجلیل وعلو مقامه فلینظر الی نتایج طبعه و نسایج اقلامنه و قد کفاه ادام الله بقائه فی کمال فطنته و جلال قدرته ما اورده فی طی صحیفتین شریفتین بکاد ان یکونا للدین بمنزله العینین و یقوما للدهر مقام النیرین یثبت فیهما النبوه الخاصه و العامه بالدلایل العقلیه التامه واآیات المرویه المرئیه فی الکتب السماویه والاخبار الصادقه الثابته فی الصحف السابقه.
منهما ما سطرها اولا بامرالسطان فی نقص اساطیر القسیس و محو اباطیل الابلیس، حاجا علی الخصم بمساوی حججه، سادا علیه فرجه و مخرجه، رادا الیه نباله، راشفا علیه نصاله فسود وجه المنکر بتسویدها و اکدالزامه بتاکیدها و تشیدها و امسی القسیس کانه من رجوم تهوی النجوم فیتبعها شهاب ثاقب من سماء ذات کواکب او ثعلب عدل عن مسلکه و جره الاجل ای مهلکه فاجترا الی الضرغام فی الآجام و لم یعرف حد نفسه حتی توارته الثری فی رمسه.

ای روبهک چرا نه نشینی به جای خویش
با شیر پنجه کردی و دئی سزای خویش
و بالجمله رساله اولین که غیرت رسایل اولین و آخرین بود بر وجهی که از آسیب نقص هر حاسد و بغض هر معاند، مصون و مأمون باشد سمت اکمال و اتمام یافت و چون قبل از اتمام آن پادری ملعون در قعر سقر ماوا و مقر گزیده بود بواسطه سفرای ملت عیسوی چون رعب شوکت خسروی در اقطار بلاد کفر سایر گشته، ارکان شرک و شقاق را در تزلزل آورد و عجز علمای نصاری از جرح و قدح ان ظاهر و آشکار شد و خاطر وحی مظاهر شاهنشاه اسلام پناه را که حافظ دین اله و حارس ملک یقین و حافظ شرع سیدالمرسلین است، شوق و میل کامل بتتمیم ذیل این مسائل حاصل آمد و بتکلیف کلک حکیم عهد اشارت راند که به نحوی که خط محور و بطلان بر لوح رسایل منکران کشد ، رقم اثبات و احکامی بر صفحه عقاید اهل اسلام زند چنان که بر رد کتاب پادری جوابی یا صواب گفته است و غبار کید و کین از ریاض دین مبین رفته؛ کتابی دیگر در شرح دلایل اعجاز و اثبات نوبت خاص مرقوم دارد.
پس بار دیگر عالم علوم آداب را رونق عهد شباب باز آمد وگلشن فضل و بلاغت را حسن و طراوت افزود، طبع فصاحت، رسم سماحت تازه کرد، سحاب حکمت، باران رحمت ببارید، شعله طور جلوه ظهور گرفت، پنجه موسی لمعه بیضا نمود، مریم منطق عیسی مصدق آورد و جبرئیل امین معجزات مبین در رساند، خامة استاد روزگار حدت ضرب ذوالفقار آشکار ساخته، آتشی تازه در خرمن کفر و عناد در انداخت و به ترقیم کتاب مجدد پرداخت که هم تتمیم رساله سابقه است و هم تحقیق عقاید صادقه. شعر:

لله در صحیفه تهدی الوری
سبل الهدی و مسالک الارشاد

سجدت نفوس القادسات لذکرها
فی معرض الانشاء والانشاد

عقلت ملائکه السماء بذیلها
لقضاء کل مهمه و مراد

خرت لها مهج اهرامس سجدا
و تخشعت کتخشع العباد

لوشاهدت صحف الفضایل فضلها
شهدت بفی محضر الاشهاد

نسخت بها نسخ الصایف کلها
حاشای غیر صحفه السجاد

کم من مسیح مرضع فی حجرها
متکلم فی ساعه المیلاد

خط کاجنحه الطواویس اغتدی
لحسوده کبراثن الآساد

معنی تسلسل کالعقود انه
لذوی الحقود سلاسل الاقیاد

کالما صفوا غیر ان ورائها
نار تذیب جوانح الحساد

تذکی زنادالدین و التقوی کما
تطفی شرا الکفر والالحاد

ذوقت با مطار الفضایل بعد ما
شرفت برشح انامل الاستاد
و چون اشتهار و انتشار این رسایل و مسائل در بلاد ثغور اصلح و اصوب بود و بنکایت اعدای دین مبین اقرب و انسب، مواکب دانای جهان باشارت دارای مهان چون نور وجود در قوس عروج و شمس سماء در طی بروج از ملک عراق بثغر آذربایجان تشریف قدوم بخشید و در حضرت نیابت سلطنت که مربع دین و مشرع شرع و مکمن دولت و مامن ملت است چون نقطه رأس در خانه شمس و درخت طوبی در روضه خلد، بسط ظل افاضت و بذل نور افادت فرمود تا مبانی کتاب ثانی که ثانی ترکیب مثانی است بیمن همت و فرط جهد ملک زاده ولی عهد که یاور ملک و داور عهد و امان زمان وپناه جهان و نیروی ظفر و بازوی خطر و غایت عنایت باری و آیت شمایل شهریاری است. البدر الشاهد و الشمس الجاهد و اللیث الصایل و الغیث الهاطل، ناصرالاسلام، منصور الاعلام، شاهرالاسیاف، مشهور الاعطاف، ناظرالجود و المعدله، منظور الملک و المملکه معهودالوفا، مفقودالجفا، منشورالندی، مقهورالعدی، الغازی فی سبیل الله عباس میرزا لازال للدین حامیا و للکفر ما حیا وللملک حارسا و للخلق سائسا سمت اتمام و اختتام پذیرفت وصیت این نام نیک چون دور دولت مدید تا آخر عهد و زمان در بسیط زمین و بساط جهان ماند و این بنده که بر حسب امر والا بتحریر فهرست کتاب و ترتیب فصول و ابواب مأمور بود ملخص مطالب را بموجب تفصیل معین و مشخص نموده در سلک کلک کشید و الله المستعان و هو نعم الوکیل
والسلام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:دیباچه دویم
گوهر بعدی:دیباچه چهارم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.