هوش مصنوعی: این شعر بیانگر ناامیدی و درد عاشقی است که با وجود تلاش‌های بسیار، به وصال معشوق نرسیده است. شاعر از بی‌وفایی معشوق و رنج‌های عشق ناکام می‌گوید و احساس می‌کند که همه چیز را از دست داده است. او از فرار بخت و روشنی از زندگی خود سخن می‌گوید و تنها چیزی که برایش باقی مانده، خون دل است. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که آرامش تنها در رهایی از این عشق دردناک است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاطفی و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعات مربوط به ناامیدی و رنج عاشقی نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۱۲

آهم ز سرکشی بتلاش اثر نرفت
هر جا ندید روی دل آنجا دگر نرفت

چون یافت اینکه شربتش از خون عاشقست
بیمار چشم تو که طبیبش بسر نرفت

با آنکه در رهت ز دو عالم گذشته ایم
یک گام آشنائی ما پیشتر نرفت

جز خون دل که رنگ حنا داشت از وفا
دیگر چه داشتم که ز دستم بدر نرفت

بگریخت بخت و روشنی از دیده رخت بست
بیروی تو چها که ازین چشم تر نرفت

خود را به پیچ و تاب هزار آرزو نداد
آسوده آنکه از پی تاب کمر نرفت

دیگر بخواب، تشنه چه بیند بغیر آب
مردیم و شوق تیغ تو ما را ز سر نرفت

شعر بلند را چه غم از کاو کاو دخل
آب گهر بسفته شدن از گهر نرفت

از آستین خامه والای من کلیم
یکبار دست خواهش معنی بدر نرفت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.