۲۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۱۱

ای صبا این دل صد چاک بجانان برسان
شانه تحفه بآن زلف پریشان برسان

بچمن گر گذری ناله ای از من نشنو
نغمه تازه بمرغان خوش الحان برسان

زاد راهم همه چون دیده عاشق آبست
می رسد ابرتری مژده بمستان برسان

تا دل آبله ها وا شود از رنج سفر
خضر راهی شو و خود را بمغیلان برسان

کار اغیار چو از بوسه رساندی بکنار
بهر ما نگهی تا سر مژگان برسان

هدف ناوک او باش گرت شوقی هست
آتش سینه خود را به نیستان برسان

تا کی ای بخت بری خاک ز جیبم به کنار
یک شب هجر مرا نیز بپایان برسان

خون اگر نیست دلا آهن پیکان بگداز
مدد اشک باین دیده گریان برسان

نوبهارست کلیم اینهمه افسرده مباش
تو هم آخر گل اشکی به گریبان برسان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.