هوش مصنوعی: این متن شعری است که از عشق، اضطراب، آرزوها و ناتوانی‌های انسان در برابر احساساتش سخن می‌گوید. شاعر از نازک‌بینی‌های عاشقانه، اضطراب دل، و ناتوانی در کنترل احساسات خود می‌گوید و از استغنا و عجز به عنوان پیشه‌ی خود یاد می‌کند. همچنین، اشاره‌هایی به طبیعت و نمادهایی مانند گل، پروانه، و آب دارد که به زیبایی‌شناسی شعر می‌افزاید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان کم‌سن‌وسال دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۱۷

کمر از تار جان باید بران نازک میان
کی از هر رشته ای آن دسته گل می توان بستن

بزور رعشه شوق اضطرابی آرزو دارم
که مغزم را نباشد فرصت در استخوان بستن

بروز ار عندلیم، شام چون پروانه خاموشم
دران کو صرفه من نیست خواب پاسبان بستن

علاج اضطراب دل نمی آید ز من ورنه
بافسون می توانم لرزه آب روان بستن

همیشه پیشه من عجز و کار اوست استغنا
ز گلچین در زدن می آید و از باغبان بستن

دکان گلفروشم رونق من موسمی دارد
بخود نتوان گل داغ جنونرا در خزان بستن

جرس این ناله را از پهلوی دلبستگی دارد
نبایستی ز اول خویش را بر کاروان بستن

بنازم ترک چشمت را که ترکش بسته می خواهد
بخونریز اسیران اینچنین باید میان بستن

کلیم از یک الف زخم اینهمه بهر چه مینالی
سخن کوتاه کن تا کی ز حرفی داستان بستن
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.