۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹

ساقی بیا که موسم عیش آمد و طرب
پرکن قدح که میگذرد فرصت عجب

مستم کن آنچنان که ندانم سر از قدم
تا وار هم ز غصه دوران پر تعب

خواهی که حق شناس شوی خویشتن شناس
عارف بخود نگشته شناسا نه به رب

خود را چنانچه بود بآدم عیان نمود
انسان شدست دیده عالم ازین سبب

تا سنبل و بنفشه بگرد سمن دمید
جانم میان ظلمت و نورست روز و شب

هر کو بفقر نسبت خود را درست کرد
ننگ آیدش دگر که کند فخر برنسب

هر سو اسیریا چه طلب میکنی بیا
چون یار با منست چه حاجت بدین طلب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.