۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰

من نخواهم شادی و عیش و طرب
درد و سوز عشق خواهم روز و شب

از غم و محنت گریزانند خلق
ما بجان جویای دردش ای عجب

وصل مطلوب آرزوی طالب است
من فنای خویش خواهم زین طالب

سوز دل آمد نشان عاشقی
ساز راه عشق رنجست و تعب

آتش جان سوز عشقش هر زمان
از دل عاشق برآرد صد لهب

دایما خواهم که باشد جان و دل
ز آتش سودای او در تاب تب

ز آتش عشق تو جان عاشقان
کی بسوزد، می فروزد چون ذهب

فتنه جویی جمله برچون عشق نیست
در میان ترک و تاجیک و عرب

آفتاب عشق از ذرات کون
گشت طالع عاشقان یاللعجب

در بقای عشق گشتم من فنا
عین عشقم این زمان از فضل رب

من اسیر دام عشقم لاجرم
شد اسیری در جهان ما را لقب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.