هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی به ستایش یار و معشوق می‌پردازد و بیان می‌کند که وجود یار، همه‌ی غم‌ها و رنج‌های دنیوی را از بین می‌برد. شاعر عشق به یار را برتر از عقل و دین می‌داند و هر چیزی جز یار را بی‌ارزش می‌شمرد. او از مستی و عشقی سخن می‌گوید که از جمال یار نشأت می‌گیرد و بدون آن، زندگی اسارت و خمار است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه‌ی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعاره‌های به‌کار رفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارند.

شمارهٔ ۷۶

جان طالب جمال دلفروز یار ماست
غافل که یار ما همه دم در کنار ماست

ما را ز جور دهر و جفای فلک چه غم
چون یار ما بمهر و وفا غمگسار ماست

جانا مجوز ما بجهان کار عقل و دین
دیوانگی ز عشق تو پیوسته کارماست

مخمور لم یزل شده دل از دو چشم دوست
جان مست سرمدی زمی لعل یارماست

هر جا که یار ما ننماید بما جمال
گر جنت است دوزخ جانست و نارماست

بینم لقای یار و همین است فخر ما
عمری که بی جمال رخش رفت عارماست

جز زلف و روی یار ندانیم و کفر و دین
هر نیک و بد که هست همه در شمار ماست

در ملک جان و دل مطلب غیر یار ما
دیار غیر یار کجا در دیار ماست

مستی و عیش و عشرت ما از جمال اوست
بی روی او مدام اسیری خمار ماست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.