۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۶

روی چو مهت کاینه جان و جهانست
حسنش ز همه ذره چو خورشید عیانست

عالم شده از نور رخت ظاهر و پیدا
در پرده هر ذره جمال تو نهانست

در ظاهر و باطن بیقین از همه رویی
عارف همه او بیند و جاهل بگمانست

در مذهب من نام و نشان جمله ترا بود
غیری که نباشد ز کجا نام و نشانست

خورشید حقیقی است که از کون و مکان تافت
عالم همه روشن شده از پرتو آنست

از عاشق دیوانه خبر جوی ز معشوق
کین زاهد افسرده هم از بیخبرانست

حسن رخ تو دید اسیری ز دو عالم
ای جان ز جهان او بجمالت نگرانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.