هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و دل‌باختگی سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که عشق درد و رنجی عمیق دارد، اما بدون آن زندگی بی‌معناست. عاشقان همواره در گرداگرد معشوق می‌چرخند و جدایی از او محال است. شاعر همچنین به این نکته اشاره می‌کند که ترس از درد عشق نشانه‌ای از ناآشنایی با حقیقت عشق است و عاشقان واقعی تنها به دیدار معشوق می‌اندیشند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از واژه‌ها و مفاهیم مانند «درد و غم جگرخوار» یا «مرد بیمار» ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۱۳۹

تا بعشق تو جان گرفتارست
دل از این درد و غم جگرخوارست

عمر خود هرکه بی غم عشقت
میگذارد بهر زه بیکارست

مکن انکار عشق ما زاهد
عاشقان را بعشق اقرارست

گرد کوی تو دایما عاشق
پا بجا در سفر چو پرگارست

خود محالست از تو ببریدن
با تو پیوستن ازچه دشوارست

هرکه از درد عشق بیم آرد
نیست عاشق که مرد بیمارست

دل بسودای وصل جانان باخت
جان ودل را، واز دوئی وارست

کی فرود آوریم سر به بهشت
غرض عاشقان چو دیدار است

چون اسیری بقید عشق رخش
جمله خلق جهان گرفتارست
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.