۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۲

ای دل دیوانه تاکی بیخودیها کردنت
برسرم پیوسته طعن نیک و بد آوردنت

چند خواهی دست و پا زد رو رضا ده با قضا
تا بکی باشد غم بیهوده آخر خوردنت

این چه جهل است عاقبت اندیشه کن ای بی خبر
خلق راضی کردن و حق را ز خود آزردنت

گر نرفتی بر صراط المستقیم ای بی طریق
در طریق آخر کجا شد این طریق اسپردنت

گر براه فقر خواهی رفت سوی حضرتش
زاد این ره عجز و مسکینی بباید بردنت

گر رسد نفعی بدرویشان مسلم باشدت
نیکنامی را بساطی در جهان گستردنت

گر همی خواهی وصالش ای اسیری بایدت
دل زیاد غیر او پیوسته خالی کردنت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.