۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۱

مانیستیم و هستی ما هستی خداست
هستی به نیستی نه قرین است نه جداست

دلبر چو رو در آینه مختلف نمود
این صورت مخالف از آن اختلاف خاست

عالم چو عکس آینه و نقش سایه دان
کورا نمود و بود ز وهم و خیال ماست

بنگر چو شد عیان بلباس چرا و چون
آنکو نهان بکسوت بیچون بی چراست

مقصود آفرینش عالم کسی بود
کو از خودی فنا شد و باقی بدان بقاست

میدان یقین که در دو جهان غیر یار نیست
بشنو سخن ز عارف حق بین درست وراست

رندی که مست باده و هشیار و زاهدست
انصاف ده که همچو اسیری دگر کجاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.