هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق الهی و عرفانی می‌پردازد و تأکید دارد که عشق حقیقی تنها درمان دردهای روحی است. شاعر عقل را در برابر عشق ناتوان می‌داند و معتقد است رسیدن به ملک فقر و نیستی، انسان را از دغدغه‌های مادی رها می‌کند. همچنین، او زاهدان ریاکار را به دلیل عدم درک حقیقت عشق، مورد انتقاد قرار می‌دهد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند انتقاد از زهد ریاکارانه نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۶۹

جان ما را در ازل دادند با عشق امتزاج
دایما سودای عشق اوست زانم در مزاج

گشته ام سودایی عشق رخ و زلف حبیب
جز می لعلش ندانم درد سودا را علاج

عقل را بگذار و در بازار عشق آنگه درآ
کین متاع عقل را آنجا نمی بینم رواج

هرکه ره یابد بملک فقر و گنج نیستی
رفت بیرون از سرش سودای مال و تخت و تاج

از دماغ زاهدان فکر ریا هرگز نرفت
کی توان از چوب خشک کج برون برد اعوجاج

ذوق سرمعرفت زاهد ندارد زین سبب
از جهالت باشدش با عارفان دایم لجاج

تا مسلم شد اسیری بر تو تخت ملک عشق
میدهندت بی حرج شاهان همه باج و خراج
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.