۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۰

گر نداند درد عشق دوست را عاشق فلاح
کی امید وصل او گردد مقارن با نجاح

رند و مستم بی جمال یار مخمور غمم
بی می دیدار عاشق را نباشد ارتیاح

از خمار کبر و نخوت هست زاهد در عذاب
جز شراب عشق نبود در خور اهل صلاح

ساقی مااز کرم میخانه را در باز کرد
جام می برکف گرفت و گفت رندان را صلاح

از سقیم ربهم جام پیاپی میخورم
نیستم زین عیش خالی در صباح و در رواح

جام وحدت با حریف ساده می نوشم مدام
باده توحید خوردن شد بدور ما مباح

ختم شد بر تو اسیری شرح حسن نوربخش
تا بوصف روی او کردی سخن را افتتاح
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.