۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۴

چو دل در دست عشقش مبتلا شد
چگویم برمن از جورش چه ها شد

چو درد عشق جانم راست درمان
مرا درد تو بهتر از دوا شد

ز مسجد آمدم سوی خرابات
چو لطف دوست ما را رهنما شد

بیک دم رخ نمود و عقل و دین برد
ندانستم دگر باره کجا شد

به عاشق گر چه کرد اول جفاها
در آخر هرجفا با صد وفا شد

ندارد بهره از اسرار خلقت
کسی کو در پی چون و چرا شد

اسیری جام جم دانی چه باشد
دلی کز نور معنی با صفاشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.