هوش مصنوعی: این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر از درد عشق و جفای معشوق شکایت دارد و بیان می‌کند که عشق او را به خاک سیاه نشانده است. همچنین، او از ناعادلانه بودن این رنج‌ها می‌نالد و اشاره می‌کند که عاشقان همواره در معرض بلا هستند. در پایان، شاعر بر این نکته تأکید می‌کند که عشق نیازمند شجاعت و رهایی از همه قیدوبندهاست.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و جفای معشوق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۲۳۸

تا آتش سودای تو در جان من افتاد
سیلاب غمت داد چو خاکم همه برباد

فریاد که هر دم بجفایی کشدم یار
وین طرفه که گوید که مکن ناله و فریاد

دارم ز غم و شادی کونین فراغت
تا گشت برویت دل غم دیده من شاد

داد از غم عشقت که بعشاق بلاکش
بی جرم نماید همه دم این همه بیداد

چشم توز بس خون که ز خلقان جهان ریخت
جلاد صفت گشت بمردم کشی استاد

زاهد چو گرفتار بهستی خود آمد
با عاشق جانباز نماید همه واداد

مردانه قدم هرکه نهد در ره عشقش
باید چو اسیری ز همه قید شد آزاد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.