۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۱

ای بت عشوه ساز من بی تو بسر نمی شود
دلبر جان نواز من بی تو بسرنمی شود

حاصل روزگار من مونس و غمگسار من
همدم جان زارمن بی تو بسر نمی شود

باده تویی و جام من نور تویی ظلام من
شخص تویی و نام من بی توبسر نمی شود

گر تو بلای جان شوی، دل ببری نهان شوی
مونس دیگران شوی، بی تو بسر نمی شود

فتنه عاشقان تویی، آفت بیدلان تویی
شور جهانیان تویی، بی تو بسر نمی شود

درد دهی دعا کنم، جور کنی وفا کنم
جنگ کنی صفا کنم، بی تو بسر نمی شود

گر چه شوی تو کینه ور، ورنکنی بمن نظر
یا که برانیم ز در، بی توبسر نمیشود

گر بدهی مراد من ور ندهی تو داد من
ور نکنی تو یاد من، بی تو بسر نمی شود

گر تو اسیریم کنی، تیغ جفا بمن زنی
محو کنی ز من منی، بی توبسر نمی شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.