۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۴

والله لیس غیرک فی عرصة الوجود
چون هر چه بود جمله تویی غیر تو نمود

رخسار تو بنقش جهان جلوه میکند
عالم نمود حسن تو بود و جز این نبود

عارف نظر بهر چه کند از سر یقین
بیند عیان جمال تو از دیده شهود

هر کس که روبروی تو آرد زهر چه هست
گوی سعادت از همه آفاق او ربود

دیدم که گشت جمله جهان غرق بحر نور
چون پرده از جمال تو باد صبا گشود

شد بیخبر ز عالم واز خود خبر نیافت
هرکو بگوش جان صفت حسن تو شنود

کردی نثار جان اسیری ز عین لطیف
هر در و گوهری که بدریای جود بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.