۱۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۸

از بحر تلخ و شور غم هجر برکنار
آمد غریق عشق بشادی وصل یار

شکر خدا که پرتو خورشید آن جمال
روشن نمود از پس این ابرهای تار

یارب چه عیش باشد و عشرت که طالبی
بیند ز بعد رنج طلب روی آن نگار

ساقی شراب وصل ز جام لقا بده
تا وارهم ز مستی اش از غصه خمار

در بحر شوق کشتی صبرم ز سیر ماند
کو باد شرطه تا که بمنزل کند قرار

گر خود امید وصل نه حامی ما شود
درد فراق زود برآرد ز من دمار

بربوی وصل یار اسیری اسیر ماند
دردام رنج بیحد و اندوه بیشمار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.