۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۵

اگر چه عاشقیم ورند و قلاش
بنام زهد گشتم در جهان فاش

ز قید ننگ و ناموسیم آزاد
ز جام عشق سرمستیم و اوباش

سخن از عقل و هشیاری و تقوی
مگو با عاشقان مست و قلاش

اگر خواهی جمال یار بینی
ز لوح دل نقوش غیر بتراش

ز دیدار تو محروم است زاهد
که شد بی بهره از خورشید خفاش

چو دیگ بی نمک مخروش واعظ
دل دانا به خار جهل مخراش

اسیری دین و دنیا چون حجابست
بکوی عشق خوش بی این و آن باش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.