۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۶

تا که دریای قدم آمد بجوش
گشت صحرای دو عالم پرخروش

در نقاب کفر زلف بیقرار
نور ایمان رخ خوبت مپوش

تا نمودی حسن رخسار چو ماه
از دل و جانم ربودی عقل و هوش

ترک زهد و دین و دنیا در رهت
هست آسان پیش رند باده نوش

مستی و مخموری امروز ما
هست از آن می ها که یارم داد دوش

واقفم از ذوق مستی تا دلم
شد مرید پیر جام می فروش

دربدر بی پا و سرگردیده ام
چون اسیری سال ها در جست و جوش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.