۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۸

ای مسلمانان پشیمانم من از کردار خویش
تا چرا دور اوفتادم از دیار و یار خویش

من ندانستم که درد هجر تو زینسان بود
ورنه هرگز کی جدا گشتی من از دلدار خویش

تا چرا زنده بماندم در غم هجران او
هر نفس زین حسرت و غم می کنم انکار خویش

دل بجان آمد ز دست هجر او ورنه کجا
فاش میکردم به پیش هر کسی اسرار خویش

ای اسیری گر بمیری در غم هجران یار
زنده جاوید گرداند بیک دیدار خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.