۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۲

بگرفت صیت حسن تو از قاف تا بقاف
تا او فتاد پرتو رویت بنون و کاف

آئینه جمال تو دیدیم هرچه بود
عارف کسی بود که بدین دارد اعتراف

یارست هرچه هست درین دار غیر نیست
برحق چرا تو نسبت باطل کنی گزاف

عشاق او بمذهب عشقند متفق
در دین عشق کفر بود گر کنی خلاف

بر فقر و نیستی است تولای عاشقان
زاهد ز کبر و هستی خود این همه ملاف

عنقای وحدتم همه جا قاف قرب ماست
مجموع کاینات مرا گشته کوه قاف

آئینه دل تو چو صافست اسیریا
دارد همیشه میل ازین روبروی صاف
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.