هوش مصنوعی:
این متن عرفانی درباره عشق و فداکاری در راه معشوق است. شاعر بیان میکند که عاشق واقعی باید جان خود را فدای معشوق کند، از خودگذشتگی داشته باشد و وجود خود را در آتش عشق بسوزاند. همچنین اشاره میکند که تنها راه درمان درد فراق، دیدن جمال معشوق است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین برخی مفاهیم مانند فداکاری مطلق و سوزش در عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۳۱۰
بر جانان فشان جان را اگر هستی دلا عاشق
که هر کو عشق می ورزد چو جان بازد بود صادق
اگر خود را نمی بازی اسیر قید هجرانی
چو از قید خودی رستی وصالش را شدی لایق
اگر مشتاق خورشید جمال روی عذرائی
بسوز از آتش عشقش وجود خویش چون وامق
دوای درد مهجوری جمال نوربخش آمد
بحمدالله که من باری طبیبی دیده ام حاذق
جهانی گر بکوی عشق لاف عاشقی میزد
بسربازی شدی آخر اسیری برهمه فایق
که هر کو عشق می ورزد چو جان بازد بود صادق
اگر خود را نمی بازی اسیر قید هجرانی
چو از قید خودی رستی وصالش را شدی لایق
اگر مشتاق خورشید جمال روی عذرائی
بسوز از آتش عشقش وجود خویش چون وامق
دوای درد مهجوری جمال نوربخش آمد
بحمدالله که من باری طبیبی دیده ام حاذق
جهانی گر بکوی عشق لاف عاشقی میزد
بسربازی شدی آخر اسیری برهمه فایق
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.