۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۴

ای عاشقان ای عاشقان من عاشق شوریده ام
سودای عشق آن صنم برجان و دل بگزیده ام

شهباز سلطانم چرا باشد مکانم آشیان
چون در هوای لامکان من سالها پریده ام

موقوف فردا کی شوم بهر لقایش چونکه من
امروز حسن او عیان از دیده جان دیده ام

زان پیشتر کین جان ما پیوند با صورت کند
در ملک معنی عمرها با یار خود گردیده ام

در کوی فقر و نیستی تا جان ما مأوا گرفت
از هستی و وزنام و ننگ دامن بکل درچیده ام

تا پرده پندار ما از طلعت او دور شد
درتاب حسن روی او شیدائی و شوریده ام

من عاشق دیوانه درملک عشق افسانه
همچو(ن)اسیری در جهان عمریست تا نشنیده ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.