هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، بیانگر حالات شوریدگی و شیفتگی شاعر به معشوق است. او از عشق و سودای معشوق سخن می‌گوید که دل و جانش را سوزانده و او را حیران و پریشان کرده است. شاعر از جمال معشوق و مستی ناشی از آن می‌گوید و تأکید می‌کند که تنها لقای دوست را می‌طلبد و از بهشت و حور و غلمان بی‌نیاز شده است. همچنین، او از سیر و سلوک عرفانی و جستجوی معشوق در مکان‌های مختلف مانند دیر، کعبه، مسجد و کنشت سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عرفانی و عاشقانه پیچیده است که درک آن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مستی و سودا ممکن است برای سنین پایین‌تر نامناسب تلقی شود.

شمارهٔ ۳۴۵

ماز تاب حسن او شیدا و حیران گشته ایم
همچو زلف بیقرار او پریشان گشته ایم

ز آتش سودای جانان تا دل و جانم بسوخت
هم بیمن درد عشقش عین درمان گشته ایم

از جمال روی ساقی مست و لایعقل شدیم
وز شراب لعل اومدهوش و حیران گشته ایم

جز لقای دوست جانم را نباشد وایه
بی دل و دین ما ز بهر وایه جان گشته ایم

گر حجاب جان سالک کفر زلف یار بود
ما بکفر زلف او واقف ز ایمان گشته ایم

گه بدیر و گه بکعبه گه بمسجد گه کنشت
در همه اطوار ما جویای جانان گشته ایم

پرتو خورشید رویش ظلمت ما محو کرد
تازتاب نور او چون ماه تابان گشته ایم

جای ما در سایه پیر خرابات آمدست
شاهد و می را چو ما پیوسته جویان گشته ایم

ای اسیری تا جمال روی جانان دیده ایم
فارغ از قید بهشت و حور و غلمان گشته ایم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.