۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۸

واله رخسار جانانست جان عاشقان
نیست پیدا برکسی حال نهان عاشقان

هست برتر حالت عشاق از فهم خرد
برزبان ناید ازین معنی بیان عاشقان

عاشقی کز عشق جانان از خودی گیرد کنار
سالها نامش بماند در میان عاشقان

زاهدا گر سوز خواهی قصه ما گوش کن
کاتش اندازد بجانها داستان عاشقان

می بسوزد جان و دل یکبارگی بر حال زار
هرکه یکدم بشنود آه و فغان عاشقان

از نعیم و لذت کونین سیر آمد دلش
هرکه روزی میشود مهمان خوان عاشقان

چون اسیری سرفرازی میکند برکاینات
هرکه دارد رو بخاک آستان عاشقان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.