۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۷

ای حسن تو ظاهر شده برصورت احسن
بنموده عیان عکس رخت ز آینه من

ذرات ز مهر رخ تو چون مه تابان
عالم همه از نور تجلی تو روشن

چون حسن تو در باغ جهان جلوه گری کرد
از نور و صفا کون و مکان گشت چو گلشن

از پرتو حسن تو بباغ رخ خوبان
بشکفته دو صد گونه بهار و گل و سوسن

از گلبن وصل تو عجب برگ و نوا یافت
چون بلبل جان گشت اسیر قفس تن

صافی چو شرابیم و مرا نشوه مستی است
زان دم که شدم معتکف میکده چون دن

سرخوش زمی وصل تو چون گشت اسیری
مستانه برقص آمد و گوید که تنن تن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.