۲۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۱

ای دل بدرد عاشقی مردانه شو، مردانه شو
در عشق و در شوریدگی افسانه شو، افسانه شو

چون شهره و نام نکو آمد حجاب راه او
در کوی بدنامی درآ، رندانه شو، رندانه شو

درگرد خشکی تا بکی گردی تو از وهم و خیال
در قعر بحر عشق رو، دردانه شو، دردانه شو

خالی کن این جام و سبو از دردی هستی تو
آنگه شراب عشق را پیمانه شو، پیمانه شو

گر وصل او را طالبی رندانه در میخانه آ
از باده جام فنا مستانه شو، مستانه شو

نقش دویی از لوح دل رو عارفانه محو کن
در ملک یکتائی بیا، فرزانه شو، فرزانه شو

با دلبر یکتای ما خواهی که گردی آشنا
از نقش غیر او بکل بیگانه شو، بیگانه شو

این چار طاق زهد را برکن تمام از بیخ و بن
وانگه بیا با عاشقان، همخانه شو، همخانه شو

از منزل فقر و فنا بازآ باقلیم بقا
برتخت ملک سرمدی شاهانه شو، شاهانه شو

در عشق جانان برفشان جان و دل و روح و روان
اندر بقای جاودان جانانه شو،جانانه شو

خواهی اسیری در امان باشی ز طعن این و آن
بگذر ز عقل حیله جو دیوانه شو،دیوانه شو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.