۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۸

ای دل دیوانه ام حیران حسن روی تو
جان شیدایم اسیر حلقه گیسوی تو

در نماز عشق هرجا روی آورند خلق
بود محراب دعا طاق خم ابروی تو

جمله جانها معطر گردد و مشکین نفس
چون برافشاند صبا زلفین عنبر بوی تو

پرده از رخ برفکن بنما بعالم آن جمال
حیف باشد بررخت چتر سیاه موی تو

مست جام عشق را با حج و کعبه کار نیست
پیش عاشق حج و عمره هست طوف کوی تو

نرگس مستت کند قصد مسلمانان مدام
داد و فریاد از جفای چشم کافر خوی تو

چون که خورشید جمال عالم افروزت بتافت
شد اسیری محو مطلق در جمال روی تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.