۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۹

تا جان ماست مونس خیل خیال تو
بودم همیشه مست شراب وصال تو

کردیم پاک آینه دل ز زنگ غیر
تا رو در آینه بنماید جمال تو

رخسار تو بحسن و جمالست بی نظیر
در هر دو کون نیست بخوبی مثال تو

هرگز کمال حسن ترا کس بیان نکرد
زیرا بشرح و وصف نیاید کمال تو

تا جان عاشقان بفریبد بغنج و ناز
هردم بعشوه دگر آید خیال تو

تو مهر نوربخشی و ذرات سایه اند
از نورتست روشن و تابان ظلال تو

مطلوب جان تست اسیری جمال یار
این وایه بود موجب جاه و جلال تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.