۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۶

ای از جمال روی تو یک ذره مهر و ماه
برمنتهای حسن توکس را نبود راه

گفتم چه دورم از توچو مارا گناه نیست
گفتا که مست هستی تو بدترین گناه

پیوسته گرچه با دل و جانست یار ما
هر دم ز شوق اوست مرا صد فغان و آه

زان رو مرا بصورت خوبان بود نظر
کز روی مه رخان بجمالت کنم نگاه

باشد ز نور روی تو ایمان انیس جان
گر زانکه کفر زلف تو مارا بود پناه

بینم عیان ز پرده ذرات کاینات
مهر جمال تو تابان شده چو ماه

در اشتیاق روی تو شیداست جان و دل
بنما جمال خویش بعشاق گاه گاه

بگذر ز مال و منصب اگر یار بایدت
زیرا که سد راه وصالست مال و جاه

گر چه گداست و مفلس اسیری ولی چه غم
دارد بعشق دوست فراغت ز پادشاه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.