۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۱

رویش ببین زلف گرفتار آمده
سودای سود کرده ببازار آمده

بینا که عارفست بوحدت بود مقر
اعمی چو منکرست بانکار آمده

چون خانه خالی است ز اغیار از چه باز
پنهان شده ز پرده ببازار آمده

یک نقطه بیش نیست درین دور دایره
مرکز محیط دایره پرگار آمده

آن وحدتست بهر ظهور صفات خویش
ز اعیان ممکنات باطوار آمده

گاهی مسیح گشته بدم زنده میکند
گه ذوالفقار و حیدر کرار آمده

هر ذره بقید اسیری است مبتلا
از مهر نوربخش جهاندار آمده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.