هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و هجران معشوق سخن می‌گوید و با استفاده از استعاره‌های زیبا مانند جام شراب، لب لعل، زلف عنبرین و... احساسات خود را بیان می‌کند. او از درد هجران می‌نالد و آرزوی وصال معشوق را دارد. همچنین، از مستی و عشق بی‌پایان سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه‌ای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌هایی مانند شراب و مستی ممکن است نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح داشته باشد.

شمارهٔ ۴۷۲

ساقی باقی مرا جامی بده
از لب لعل خودم کامی بده

چشم شوخت را ز بهر صید جان
از دو زلف عنبرین دامی بده

از رخ چون روز و زلف همچو شب
جان ما را صبحی و شامی بده

مژده وصلش اگر داری صبا
پیش این مهجور پیغامی بده

جان که شد از درد هجرت مضطرب
برامید وصل آرامی بده

من دعای جان تو گویم مدام
تو عوض یکبار دشنامی بده

بی سروسامان شدم در عشق تو
کار عاشق را سرانجامی بده

عشق مارا نیست آغازی پدید
چون نبود آغاز انجامی بده

شد اسیری مست چشم سرخوشت
از می لعلت ورا جامی بده
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.