۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵

درد عشقش مرهم جان منست
کفر عشقش عین ایمان منست

بی سرو سامان شدن در عشق دوست
هم بجان او که سامان منست

آیت دیوانگی و عاشقی
گوبیا خود خاص درشان منست

در نظربازی و قلاشی کنون
در همه آفاق دستان منست

جمله ذرات جهان تابان چو ماه
ز آفتاب روی جانان مست

قسم زاهد چیست زهدست و ریا
رندی و معشوق و می زان منست

چون سمند عشق دارم در رکاب
تا ابد هر لحظه جولان منست

درد درد عشق جانانست و بس
در دو عالم آنچه درمان منست

شاهد جان با اسیری شد یکی
ساقیا می ده که دوران منست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.