۱۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱

ساقی شراب عشق ده تا از خرد یکسو شوم
مست و خرابم کن چنان کز ما برآیم هو شوم

ای شاهد مه روی ما در ده می جام فنا
تا از خمار ما و من یابم امان و او شوم

وقت است تا چون عاشقان دست از خودی کوته کنم
پا در ره عشقش نهم با دوست همزانو شوم

از گلخن طبع و هوا همچون ملک دوری کنم
در گلشن ذات و صفت مانند گل خوش بو شوم

اندر میان ما و تو مایی ما آمد حجاب
ایکاش برخیزد منی تا با تو روبررو شوم

خوی خوش عشاق تو جانبازی است و نیستی
هستی چو محو عشق شد با عاشقان همخو شوم

مایی اسیری غرق شد در موج دریای قدم
بحرم بمعنی این زمان در صورت ارچه جو شوم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.