۱۸۷ بار خوانده شده

باب هفتم - در تقوی

در تقوی
قالَ اللبهُ تَعالی اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللهِ اَتْقیکُم. بوسعید خُدری گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ کی مردی بنزدیک پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وسَلَّمَ آمد گفت یا رسول اللّه مرا وصیّتی کن گفت بر تو بادا بتقوی که آن مجموع همه چیزها است بر تو بادا بجهاد که آن رهبانیّت مسلمانست. و بر تو بادا که بذکر خدای مشغول شوی که ترا نوری بود.
اَنَسْ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ گوید که پیغامبر علیه السّلام را گفتند یا محمّد آل تو کیست گفت هر که ترسگار تر و پرهیزگارتر است.
استاد امام رَحِمَهُ اللّهُ گوید تقوی جمع کردن چیزهاست و حقیقت تقوی پرهیزیدن است بطاعت خدای از عقوبت وی چنانک گویند فلان پوشیده گشت بسپر و اصل تقوی از شرک پرهیزیدن است، پس از آن پرهیزیدن از معصیتها و از بدیها پس از آن پرهیزیدن از شبه ها پس دست بداشتن از فضول. چنین شنیدم از استاد ابوعلی رَحِمَهُ اللّهُ و هر قسمتی را ازین بابیست و اندر تفسیر قول خدای آمدست اِتّقُواللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ طاعتی آرید کی اندران عصیان نبود و ذکری که فراموشی نبود و شکری که ناسپاسی نبود.
سهل بن عبداللّه گوید یاور نیست مگر خدای و دلیل نیست مگر مصطفی صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ و زاد نیست مگر تقوی و کار نیست مگر صبر کردن بر آن.
ابوبکر کتّانی گوید دنیا بر بلوی قسمت کردند و بهشت بر تقوی.
جُرَیْری گوید هر که تقوی را میان خویش و خدای تعالی حاکم نکند و مراقبت را، بکشف و مشاهدت نرسد.
نصرآبادی گوید تقوی آنست که بنده از هرچه دون خدایست بپرهیزد.
سهل گوید هر که خواهد که تقوی وی درست آید گو از همه گناهان دست بدار.
نصرآبادی گوید هر که با تقوی ملازمت کند آرزومند گردد بمفارقت دنیا از آنک خدای همی گوید وَلَلدّارُ الْآخِرَةُ خیرٌّ لِلذِّینَ یَتَّقُونَ. کسی دیگر میگوید هر که متحقّق گردد اندر تقوی خدای بر دل وی آسان کند از دنیا برگشتن.
ابوعبداللّه رودباری گوید تقوی دور بودنست از آنچه ترا دور کند از خدای.
ذوالنّون گوید متّقی آن بود کی ظاهر را آلوده نگرداند بمعارضات و باطن را بفضول و با خدای بر مقام اتّفاق ایستاده بود.
ابن عطا گوید تقوی را ظاهر و باطن است ظاهر وی نگاهداشتن حدّها است و باطن وی نیّت و اخلاص.
ذوالنّون گوید زندگانی نیست مگر با مردمان که دل ایشانرا آرزومند بود بتقوی و نشاط بود بذکر ایشانرا.
و گفته اند تقوی بر دو سه چیز دلیل بود به نیکوئی توکّل در آنچه اندر دست او نیست و نیکوئی رضا بدانچه یافته بود و نیکوئی صبر برآنچه از وی درگذرد.
طلق بن حبیب گوید تقوی عمل است بطاعت خدای بر نوری از خدای، از بیم عقوبت خدای. ابوحفص گوید اندر حلال محض است و بس.
ابوالحسین زنجانی گوید هر که سرمایۀ وی تقوی بود زبانها کند گردد از بسیاری سود او.
واسطی گوید تقوی آنست که از تقوی خویش متّقی بود یعنی از رؤیت آن.
و متّقی چون ابن سیرین بود چهل خنب روغن گاو خرید غلامی از آن وی موشی از خنبی بیرون آورد پرسید که این موش از کدام خنب بیرون آوردی، گفتند ندانیم آن چهل خنب روغن جمله بریخت.
و چون بویزید بود که به همدان تخم عصفر خرید چیزی از آن بسر آمد چون باز بسطام آمد دو مورچه ازو بیرون آمد با همدان شد و آن دو مورچه آنجا بنهاد.
و چنین حکایت کنند که بوحنیفه رَحِمَهُ اللّهُ اندر سایۀ درخت غریم خویش بننشستی گفتی در خبرست که هر قرضی کی از آن نفعی بتو رسد ربا بود.
و گویند بویزیذ با یاری جامه می شست بصحرا، این یار وی گفت جامه بدیوارها باز افکنیم گفت میخ اندر دیوار مردمان نتوان زد گفت از درختها فرو آویزیم گفت نه که شاخها بشکند گفت پس چه کنیم برین گیاهها بازافکنیم گفت نه که علف ستوران بود، بریشان پوشیده نکنیم، پشت بآفتاب کرد و پیراهن بر پشت افکند تا خشک شود.
بویزید اندر جامع شد عصا بر زمین فرو برد، پیر دیگر نیز عصا بزمین فرو برده بود عصاء بویزید، بر آن عصا افتاد پیر دو تا شد عصا بر گرفت بویزید بخانۀ آن پیر شد و حلالی خواست گفت بسبب عصای من بود کی تو پشت دو تا کردی.
عُتبةُ الغلام را دیدند که عرق ازو فرو می ریخت در زمستان گفتند این چه سبب است، گفت این جایگاهی است که اندرو بخدای عاصی شده ام پارۀ گل ازین دیوار باز کردم تا میهمان دست بدان بشست و از خداوند این دیوار حلالی نخواستم.
ابراهیم ادهم گوید شبی ببیت المقدّس بودم در زیر صخره، چون پارۀ از شب بگذشت، دو فریشته دیدم یکی فرا دیگر گفت کیست اینجا دیگر گفت ابراهیم ادهم گفت آنک خدای درجۀ کم گردانید از درجه هاء او گفت چرا گفت زیرا که ببصره بود خرما خرید، خرمائی ازان خرما فروش بر خرمای وی افتاد، و او برداشت ابراهیم گفت با بصره شدم و از آن مرد خرما خریدم و خرمائی برگرفتم و بر خرمای بقّال افکندم و باز ببیت المقدّس آمدم اندر زیر صخره شدم، چون پارۀ از شب بگذشت دو فریشته دیدم که از آسمان فرود آمدند یکی فرا دیگر گفت کیست اینجا آن دیگر گفت ابراهیم ادهم گفت او را باز جای خویش رسانیدند و آن درجه برداشتند.
گفته اند تقوی بر وجوه است تقوی عام از شرک بود و تقوی خاصّ از معاصی و تقوی اولیا از توسّل بافعال و تقوی انبیا علیهم السّلام از خداوند بود بخداوند.
امیرالمؤمنین علی کَرّمَ اللّهُ وَجْهَه گوید سادات مردمان اندر دنیا جوانمردانند و سادات مردمان اندر آخرت پرهیزگارانند.
ابواُمامه گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ که پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّم گفت هرکی اندر زنی نگرد، باوّل دیدار چشم فرا کند خدای تعالی او را عبادتی دهد که حلاوت آن اندر دل خویش بیابد.
محمّدبن عبداللّه فرغانی گوید جُنَیْد نشسته بود با روُیَمْ و جُرَیْری و ابن عطا، جنید گفت بنرهدآنک برهد مگر بصدق پناه بخدای بردن قالَ اللّهُ تَعالی و عَلَی الثَّلاثَةَ الَّذینَ خُلِّفُوا حَتّی اِذا ضاقَتْ عَلَیهِمُ الْارْضُ بِما رَحُبَتْ و ضَاقَتْ عَلَیْهِم.
روُیَمْ گفت بنرهدآنک برهد مگر بصدق تقوی قالَ اللّهُ تَعالی وَیُنَجِّی اللّهُ الَّذینَ اتَّقَوا بِمَفازَتِهِم.
جریری گفت بنرهدآنک برهد مگر بمراعات وفا قالَ اللّهُ تَعالی اَلَّذینَ یُوفونَ بِعَهْدِاللّهِ وَلا یَنْقُضُونَ الْمیثاقَ.
ابن عطا گفت بنرهدآنک برهد مگر بتحقیق حیا قالَ اللّهُ تَعالی اَلَمْ یَعْلَمْ بِاَنَّ اللّه یَرَی.
استاد امام ابوالقاسم رَحِمَهُ اللّهُ گوید بنرهدآنک برهد آنک برهد مگر بحکم و قضا قالَ اللّهُ تَعالی اِنَّ الَّذینَ سَبَقَتْ لَهُم مِنَّا الْحُسْنی اوُلئِکَ عَنْها مُبعَدُونَ.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:باب ششم - در خَلْوَت و عُزْلت
گوهر بعدی:باب هشتم - در ورع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.