هوش مصنوعی: این شعر از درد فراق و غم عشق سخن می‌گوید. شاعر از بی‌صبری در غیاب معشوق، ناله‌هایش و اشک‌هایش برای بیدار کردن بخت خفته می‌گوید. او از دل رمیده‌اش که در دام زلف معشوق گرفتار شده و از عقل دور مانده، سخن می‌راند. همچنین اشاره‌ای به رازهای ناگفته و لذت شنیدن سخنان دوست دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی پیچیده است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند غم فراق و رمز و رازهای عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۱

تلخ است بی تو صبر، دل غم فزوده را
نتوان چشید داروی نا آزموده را

ای ناله همدمی کن و از آب چشم من
بیدار ساز دیده ی بخت غنوده را

دل شد رمیده ی سر زلف تو، وز کمند
نتوان به کوی عقل کشید آن ربوده را

با باغبان مگو که دل غنچه خون چراست
خواندن نمی توان ورق ناگشوده را

مشاطه زلف یار به انگشت می کشد
زان رو که نسبتی به قلم هست دوده را

ناگفته از دهان تو رمزی مرا مکش
نتوان قصاص کرد گناه نبوده را

شاهی خیال خاص بگو از دهان دوست
چون نیست لذتی سخنان شنوده را
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.