۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶

مرا در عشق بهبودی نمانده است
ز سودای بتان سودی نمانده است

دلم رفته است و آهی مانده بر جای
از آن آتش بجز دودی نمانده است

سر آمد روز عیش و یادگارش
بجز دلق می آلودی نمانده است

طبیب از ما عنان بر تافت، گویی
که هیچ امید بهبودی نمانده است

بکش تیغ جفا در خون شاهی
کز اینش بیش مقصودی نمانده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.