۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸

چشم ستمگرت که بخون در کمین نشست
تیغی کشیده، در ره مردان دین نشست

با روی آتشین چو گذشتی ببوستان
گل را ز انفعال، عرق بر جبین نشست

سرو سهی که خاسته بود از چمن بناز
چون دید شکل قد ترا، بر زمین نشست

چون لاله داغدار، جهانی ز خط یار
کان سبزه بر کنار گل و یاسمین نشست

در خون نشست شاهی مسکین ز عشق تو
بیچاره چونکه با تو نشست، اینچنین نشست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.