۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶

هر دم ز عشق، بر دل من صد بلا رسد
آری، بدور حسن تو اینها مرا رسد

جانم بلب رسید در این محنت و هنوز
تا کار دل ز دیدن رویت کجا رسد

انعام عام تو همه را میرسد، چه شد
گر ناوکی به سینه این مبتلا رسد؟

در جلوه گاه دوست رسیدن، نه حد ماست
آنجا مگر شمال رود یا صبا رسد

شاهی بر آستان ارادت نشسته است
با درد خو گرفته، که روزی دوا رسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.