۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۱

نه کنج وصل تمنا کنم نه گنج حضور
خوشم به خواری هجر و نگاه دورادور

بگرد کوی تو گشتن هلاک جان منست
چو پر گشودن پروانه در حوالی نور

تنم چو موی شده، زرد و زار و نالانم
ز تاب حادثه، همچون بریشم طنبور

به سعی پیش تو قدری نیافتم، چکنم
که شرمسارم از این گفتگوی نامقدور

سروش غیب به شاهی خطاب کرد مرا
به بندگی تو در شهر تا شدم مشهور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.