هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عارفانه به بیان درد دل عاشق اسیر در زلف معشوق میپردازد. شاعر از بیتوجهی معشوق به درد عاشقان گله کرده و خود را گرفتار عشق و مستحق مجازات میداند. او تأثیر زیبایی معشوق را چنان توصیف میکند که حتی ماه از خجالت از آسمان پایین نمیآید و تیرهای نگاه معشوق، دلهای همه را ربوده است. در نهایت شاعر اعلام میکند که فارغ از جایگاه اجتماعی معشوق (شاه یا حاکم)، او بندهای فرمانبردار خواهد بود.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عاشقانه عمیق و استعارههای عرفانی است که درک آنها به بلوغ فکری و شناخت ادبی نسبتاً بالایی نیاز دارد. همچنین برخی از اصطلاحات و مفاهیم به کار رفته (مانند 'بر دارم کنید' یا 'تیر مژگان') ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا نیاز به تفسیر داشته باشد.
شمارهٔ ۱۰۲
ای سر زلف ترا دلهای مشتاقان اسیر
هرگزت نگذشت یاد دردمندان در ضمیر
من گرفتارم، به جرم عشق بر دارم کنید
تا به کوی دوست، دشمن بیندم با دار و گیر
گر مه روی تو روزی بنگرد بالای بام
دیگر از خجلت نیاید شاه انجم بر سریر
عالمی بی دل شدند از تیر مژگانت، چنانک
در همه شهر این زمان یک دل نمی یابد به تیر
گر بریزی خون شاهی ور ببخشی، حاکمی
توشه فرمانروا، من بنده فرمان پذیر
هرگزت نگذشت یاد دردمندان در ضمیر
من گرفتارم، به جرم عشق بر دارم کنید
تا به کوی دوست، دشمن بیندم با دار و گیر
گر مه روی تو روزی بنگرد بالای بام
دیگر از خجلت نیاید شاه انجم بر سریر
عالمی بی دل شدند از تیر مژگانت، چنانک
در همه شهر این زمان یک دل نمی یابد به تیر
گر بریزی خون شاهی ور ببخشی، حاکمی
توشه فرمانروا، من بنده فرمان پذیر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.