هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و دلدادگی به معشوق سخن میگوید. او از نگاه و غمزههای معشوق و تأثیر عمیق آن بر دل خود میگوید و بیان میکند که چگونه عشق، او را دیوانه و پریشان کرده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات شعری ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی داشته باشد.
شمارهٔ ۱۰۸
دلم که چشم تو هر لحظه میزند تیرش
ز پای صبر در افتاد، دست میگیرش
بسی بلاست که تدبیر آن توان کردن
بلای غمزه تست آنکه نیست تدبیرش
کسی که زلف تو بیند بخواب در شب تار
علی الصباع پریشانیست تعبیرش
دلم ز عشق تو دیوانه شد، اشارت کن
به زلف خویش، که او در کشد به زنجیرش
روان برای تو شاهی فدا کند جان را
اگر ز گوشه غمزه تو میزنی تیرش
ز پای صبر در افتاد، دست میگیرش
بسی بلاست که تدبیر آن توان کردن
بلای غمزه تست آنکه نیست تدبیرش
کسی که زلف تو بیند بخواب در شب تار
علی الصباع پریشانیست تعبیرش
دلم ز عشق تو دیوانه شد، اشارت کن
به زلف خویش، که او در کشد به زنجیرش
روان برای تو شاهی فدا کند جان را
اگر ز گوشه غمزه تو میزنی تیرش
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.