۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۹

گل نو آمد و هر کس به عیش و عشرت خویش
من و عقوبت هجران و کنج محنت خویش

بلا و درد تو ما را نصیب شد، چکنم
نه عاقلست که راضی نشد به قسمت خویش

زمانی از سر این خسته پا کشیده مدار
که میبریم از این آستانه زحمت خویش

به داغ دوری اگر مبتلا شدیم، سزاست
چو روز وصل نگفتیم شکر نعمت خویش

قدم به کوی وفا مردوار نه، شاهی
که پیر عشق روان کرد با تو همت خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.