۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۵

ما حق شناس پیر مغانیم و دیر او
خالی نه ایم یک نفس از ذکر خیر او

می خور برغم دهر، که خون تو میخورند
کیوان دیر دور و مه زود سیر او

ساقی بیا که ملک سلیمان بباد رفت
خالی فضای دشت و در از وحش و طیر او

کس تهمت دویی ننهد آفتاب را
ای دل بدوز دیده غیرت ز غیر او

شاهی، ز پیر مکیده بستان پیاله ای
سرمست بگذر از در دیرینه دیر او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.