هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه از درد فراق و ناتوانی در برابر معشوق سخن میگوید. شاعر از بیوفایی یار، رنج عشق و بیقراری خود مینالد و با تصاویری مانند قمری نالان و بلبل فراموشکار، احساسات خود را بیان میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و رنجهای عاطفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
شمارهٔ ۱۴۶
عیسی دم است یار و دلم ناتوان از او
آن به که درد خویش ندارم نهان از او
بر ره چو دید چهره زردم، بناز گفت،
تا چند دردسر کشد این آستان از او
عاشق که دم زند ز وفا، خون بریزیش
ور جان کشد بر تو، برنجی بجان از او
قمری ز بسکه ناله و فریاد کرد دوش
تا صبحدم بخواب نشد باغبان از او
دلبر شکست عهد و ز یاران بتافت روی
ما را بهیچ روی نبود این گمان از او
وقتی به ناز بالش گل تکیه گاه داشت
بلبل که یاد می نکند این زمان از او
شاهی که بی تو سوخت، ببین داغ بر دلش
خود سالها رود که نبینی نشان از او
آن به که درد خویش ندارم نهان از او
بر ره چو دید چهره زردم، بناز گفت،
تا چند دردسر کشد این آستان از او
عاشق که دم زند ز وفا، خون بریزیش
ور جان کشد بر تو، برنجی بجان از او
قمری ز بسکه ناله و فریاد کرد دوش
تا صبحدم بخواب نشد باغبان از او
دلبر شکست عهد و ز یاران بتافت روی
ما را بهیچ روی نبود این گمان از او
وقتی به ناز بالش گل تکیه گاه داشت
بلبل که یاد می نکند این زمان از او
شاهی که بی تو سوخت، ببین داغ بر دلش
خود سالها رود که نبینی نشان از او
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.