۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۸

ای در درون خسته نشان خدنگ تو
جانم جراحت از مژه تیز چنگ تو

گر لطف مینمائی وگر تیغ میزنی
گردن نهاده ام چو اسیران به جنگ تو

ما خود فتاده ایم، ز ما برمدار دل
ای خاکسار گشته سر ما به سنگ تو

ای تازه گل که رشک بهارست عارضت
خالی مباد این چمن از آب و رنگ تو

شاهی، ز ننگ بود که نامت نبرد یار
آری، حجاب راه تو شد نام و ننگ تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.