۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۵

زهی روی تو روشن آفتابی
خطت بر لاله از سنبل نقابی

میانت را که میدیدیم و آن چشم
تو پنداری خیالی بود و خوابی

شراب عاشقی تا نوش کردم
بآسایش نخوردم دیگر آبی

غم زلف و رخت را شرح دادن
شبی باید دراز و ماهتابی

شبی در کلبه تاریک شاهی
قدم نه همچو گنجی در خرابی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.