۱۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۴

ای شمع رخسار ترا، تابی به هر کاشانه ای
وی زافتاب روی تو، گنجی به هر ویرانه ای

گر عاشقی در کوی تو باید، من تنها بسم
نشنودی آخر جان من، کز خانه ای دیوانه ای

خواهم متاع جان بکف، گرد سرت گردم شبی
ای طایر قدس آمده شمع ترا پروانه ای

تا دید آن خال سیه پهلوی زلفش مرغ دل
افتاد در دام بلا بیچاره بهر دانه ای

در گوش تو آه و فغان، بادی است از هر سو وزان
با چشم خواب آلود تو، افسون من افسانه ای

شاهی که میسوزد دلش، بیچاره آهی میکشد
دودی به روزن بر شود، هر جا که سوزد خانه ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.